کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

ب مپل بهار

وقتی از جای گرم و نرمم که بلند میشوم و به سمت آینه می روم موهای ژولیده ام را شانه می کنم و می روم پرده های اتاقم را کنار می زنم نم نم باران را روی شیشه های پنجره ام دنبال می کنم و به شکوفه های نو شکفته با قامت سبز درختان چشم می گشایم به پایین که نگاه میکنم پدرم را میبینم که به سرکار میرود خواهرم را میبینم که انگاری هوس ورزش کردن کرده به سرعت دارد میدود و از خانه یمان دور میشود به آسمان که مینگرم پرنده هایی رو میبینم بی آنکه بال بزنن پرهای خود را باز کرده و مستقیم اوج میگیرند هم چنین صدای بلبلانی رو میشنوم که از شاخه ی درخت آویخته شدند واما هوای دلپذیرش که سرشار ازنشاط است درپنجره رو باز میکنم نسیم ملایمی صورتم را نوازش میکند و از هوای با نشاطش اکسیژن میگیرم دست هایم را که بالا میبرم خمیازه بکشم صدای دری را میشنوم مادرم را میبینم برایم یک فنجان چای آورده از دستش میگیرم و دست مادرم را عاشقانه می بوسم و به فکر رویای خودم فرو میروم که دارم در آن هوای دلپذیر چای می نوشم وبه آهنگ مورد علاقم که بسیار آرامش بخش است گوش میدهم انگار نه انگار قرار است به مدرسه بروم