کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

طبق عادت باید بنویسم

احساس خفگی دارم به بهار و پاییز حساسیت دارم یک نوع افسردگی فصلیست .یک ماهی به اتمام بهار نمونده اما این یک ماه همه ی کارها آوار شده همیشه ی خدا درس فیزیک رو فقط به خاطره اسمش میخوندم و به خاطره اسمش فرمول های اضافه تر از کتاب رو سرچ میکردم انگار که اسمش میتواند مرا بسازد به اوج برساند البته این برای اوایل سال تحصیلی بود 

سر کلاس فیزیک همیشه یک ژست خاصی میگرفتم انگار که همه ی توجه ها به منه 

دو فصل آخر کتاب منو از اون چیزی که میخواستم دور کرد اونقدر دور که یه نقطه شد حال پونزده نمره ی این درس از دو فصل آخر یعنی از عدسی و کانون و پرتو های ویژه... که هیچی بارم نمیشه از هر چیزی بیشتر از معلم خصوصی بدم میاد البته این قضیه فقط برای فیزیک صدق میکنه 

در این صورت اصلا به من هیچ ارتباطی نداره وقتی شی ای رو مقابل آینه کوژ قرار میدیم تابش آن یعنی زاویه ی i چگونه بازتاب میکند 


پ.ن:موسیقی وبلاگ سازگاری با روحیه ی من نداره یا اصلا داره اه نمیدونم حالم از قالب وبلاگم بهم میخوره

پ.ن:قالب قبلی وبلاگ از قالب ساز آنلاین بود که دیگه ندارمش 

پ.ن:دو هفتس آرشه به سیم های ویلن نزدم

پ.ن: یک عالمه کتاب دست نخورده و نیمه مانده دارم و چشم به راه تابستانم (طاعون.قمارباز از داستایفسکی.سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار و ...)

پ.ن: چقد چس ناله میکنم

پ.ن: چقدر من بی ادب شدم عفت کلام داشته باش دختر; )