کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

جایی نمانده

حال دیگر جایی نمانده نه بیرون نه هفت حوض نه کلاس نه مدرسه نه پاتوق نه خانه مادربزرگ نه حتی آغوش مادری فقط همین جا را پیدا کردم تا حرفهایم را اثبات دهم به غیر از دلمو دستم کسی سراغ اینجا را ندارد

از یخچال سیبی را برمیدارم همرا با بغض هایی که مثه سنگ غول پیکری در گلویم گیر کرده پایین میدهم

و اکنون دیگر میخواهم از همین جایی که برای دلم باقی مانده است دل بکنم دیگر حتی دیگر زمین هم جایی برایم نیست میروم شاید تکه ای از آسمان جایی باشد