کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

کافه ویلون♫♪

آرشه به رقص است ، ویلن به ناز ؛ عود و سرود همی چاره ساز

19 خرداد به روایت تاریخ ...

از صبح زود منتظر خبر بودم لحظه شماری میکردم تااااا شب درست یادمه کولر روشن بود منم سوهان میکشیدم  بعدشم لاکای سرخابی مو زدم دستام رو باز گذاشته بودم تا لاکای سرخابی روی دستام خشک بشن تا یه خبر خوب شنیدم و فهمیدم دیگه اوکی شده چند ساعتی گذشت توی این چند ساعت داشتیم حاضر میشدیم که خواهرم مینا اومد دنبالمون وقتی رسیدیم انقدر دور خودمون چرخیدیم تا ورودی سالن همایش رو پیدا کنیم توی محوطه ی بازش قدم میزدیم تا اعلام کنن میتونیم بریم تو نوبت به نوبت کارتامونو نشون دادیم از روی گیت رد شدیم هنوزم کارتای وی آی پی رو دارم چند وقت پیشا داشتم لای رمان داستانم رو باز میکردم که پیداش کردم یاد این روز افتادم پارسا دقیقا این موقع بود و بعد رفتیم روی صندلی های مهمان ویژه نشستیم اومدنش روی صحنه خیلی طول کشید منم دیگه حوصلم سر رفت داشتم از بی چارگی ماریو بازی میکردم به قدری طول کشید که من حتی تا مرحله زیر زمین میخوره آب هستش تا اون جاها رفتم سالن شلوغ شده بود مردم داد میزدن حمید کجایی دوست داریم ناز نازو بدو دیگه بیا که قبل از اینکه بیاد یادم آهنگ خودمو به خنده میزنم خودمو به گریه میزنم گذاشتن وای یادش بخیر با صدای بلند اینو هم خونی میکردم جیغ میزدم  که یهو دیدم یه مرد قدبلند سر تا پا مشکی یه دفعه اومد سلام کرد شروع کرد ادامه آهنگو خودش خوندن   من اصلا باورم نمیشد این حمیدعسگریه  (بی مزه خودتونین) من جزو آرزوهام بود که برم کنسرتش میگن هر چیو جذب کنی به دست میارین خوب منم اون روزا انقدر آهنگاشو گوش داده بودم تقریبا چند ماه پیش از کنسرتش حفظ بودم نه واقعا جدی میگم حالا امسال اکثر شو یادم رفته تا نصفه حفظ هستم ولی پارسال هم کما1 هم کما2 هم کما 3 رو همشو حفظ بودم به هر حال شب خوبی بود آره البته فرداش باید عربی میخوندم چون فردا نه پس فرداش امتحان عربی داشتم بعدش زهرمار شد