کم اوردم
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 12:35
سه شنبه ی این هفته خونه ی مامان بزرگمینا بودیم خاله و پسرخالمم نیما کوچولو هم بود من داشتم با گوشیم ور می رفتم ودیدم نیما داره میاد گوشیمو خاموش کردم وقتی نیما اومد نگاهی کردو گفت بده به من گوشیتو گفتم خرش کنم وای گوشیم خاموش شد چی کار کنم دیگه روشن نمیشه یه دفع حاظر جواب گفت (پیکت)بده بازشه منظورش پینکد بود حالا من...